داستان های اکسو
داستان های اکسو

داستان های اکسو

Fate game-part1

سلام به خوشمل های خودم 

پارت اول داستان بازی سرنوشت رو گذاشتم

امیدوارم دوست داشته باشین

لطفا نظر فراموش نشه

 

سوهیون=

سوهیون=یااا یونا

یونا=سوهیون ساکت باش

سوهیون=چرا

یونا=سوهی نترسی ها ولی چند نفر دارن تعقیبمون می کنن

سوهیون=چی! مطمئنی

یونا=آره

سوهیون=پشت اید درخت که پیدامون می کنن. بیا از این طرف بریم

یونا=سوهی توی جنگل گم می شیم

سوهیون=بیا دیگه

یونا=تو برو منم میام

من جلوتر حرکت کردم و یونا پشت سرم بود.می دونستم خیلی از جنگل می ترسه

یونا=سوهی با این کفش ها دیگه نمی تونم بیشتر بیام

پشت یه سنگ بزرگ نشستیم

سوهیون=نونا همش تقصیر من بود. اگه من این قدر اصرار نمی کردم که به این مهمونی بیایم الان این جوری نمی شد.

یونا=اشکالی نداره. سوهی فکر کنم دیگه رفته باشن.

سوهیون=من میرم نگاه کنم

یونا=نه من میرم

سوهیون=اما نونا

یونا=هی من از تو بزرگترم و لباس نم مشکیه ولی لباس تو زرد وخیلی تو چشمه

سوهیون=مراقب باش

بعد از رفتن یونا صدایی شنیدم از پشت سنگ بیرون اومدم که دیدم یه پسر داره از گردن یونا خون می خوره

سوهیون=ی...یو..یونا

پسر به من نگاه کرد چشماش قرمز بود و دهنش خونی بود.خیلی سریع جلوم ظاهر شد. خواست گردنم رو گاز بگیره که یونا با یه سنگ زد توی سرش.

یونا=سوهی فرار کن سریع

سوهیون=یونا تو

یونا=میگم فرار کن

پسر با عصبانیت به طرف یونا رفت که یونا گفت=

یونا=سوهی خواهش میکنم برو. سریع

شروع کردم به دویدن که پام به سنگی گیر کرد و پرت شدم پایین توی رودخونه

- هی فکر کنم بهوش اومد

چشمام رو باز کردم که دیدم چندتا پسر بالای سرم هستن با دیدنشون جیغ زدم و گفتم=

سوهیون=هر چقدر پول بخوان بهتون میدم فقط بزارین من ونونام بریم

یکی از پسر ها جلو اومد و گفت=

-اسم من سوهو هه ما از تو پول نمی خوایم

با دیدن چشم های پسر که قرمز بود جیغ کشیدم و گفتم

سوهیون=ت..تو چرا چشمات قرمزه

سوهو=چون من یه خوناشامم

سوهیون=چی

یک دیگه از پسرها جلو اومد و گفت

-اسم منم کریسه

سوهیون=توهم یه خوناشامی

کریس=نه من یه پری هستم

با این حرفش زدم زیر خنده و گفتم

سوهیون=حتما تو یکی هم پری دریایی هستی و قدرت شفا بخشی داری. وای خدا چه مسخره حتما این جاهم سرزمین مخفی شما هاست مگه نه.شاید دارین از یه هیولا مثل خودتون فرار می کنین.

یکی از پسرها این قدر سریع اومد طرفم که هنگ کردم.

-می تونی از پشت سرت بیرون یه نگاه به بیرون بندازی تا باورت بشه

به بیرون نگاه کردم که یه عالمه پری دریایی دارن توی اب شنا می کنن. باورم نمیشد پاهاشون شبیه دم

ماهی ها بود با این فرق که مال اینا پولک های آبی و زرد و رنگ های دیگه بود. برگشتم طرف پسر ها که دیدم

یه شمشیر گذاشته کنارم شمشیر رو برداشتم و گذاشتم روی گردن کریس و گفتم=

سوهیون=اگه بیاین جلو میکشمش

یکی از پسر ها اومد طرفم که سوهو گفت=

سوهو=کای لطفا آروم باش

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد